تا که بر مقصدشان راهزنان ره نبرند              رهروان نعل در اين مرحله وارون زده اند



Aayneh
 
.

Tuesday, November 11, 2003

بعضی وقت ها بايد از توی چاه بتونی ماه رو ببينی،
عاشق تو هر چيزی خوبی هاش رو می بينه.
اگه ماه رو ديدی،
...با من بيا

| 1:28 AM | link


Wednesday, November 05, 2003

***مهم***
***محدوديت سنی برای خواننده***
***محدوديت 23 سال برای دختران***
***محدوديت 20 سال برای پسران***
***توجه: خواندن اين مطلب به هيچ وجه به کسی توصيه نمی شود***
***
***
---------------------------------------------------------------------
*****عذاب*****
به صورتش نگاه می کرد و موهاش رو نوازش می کرد،
سرش رو گذاشت روی شونه هاش و گردنش رو بوسيد،
و دوباره به صورتش نگاه می کرد، در حالی که چشمهای اون بسته بود،
دستش رو از روی گردن تا روی پيشونی کشوند و ابرو هاش رو ناز کرد،
دستش رو روی چشمهاش کشيد، دستش رو برد زير پلکهاش و توی چشمهاش رو لمس کرد،
با فشار انگشت سبابه ی دست راست سعی کرد چشم رو در بياره،
دوباره به صورتش نگاه کرد و صورت خودش رو برد به طرف اون،
لب هاش رو چند بار بوسيد، و زبونش رو روی صورتش سر داد تا روی چشم،
پبعد پلک رو با دست کنار زد. چشم رو با دهان می مکيد و با کمک زبان به داخل دهان کی کشيد،
روی تنش دراز کشيد و سينه هاش رو روی سينه های اون گذاشت و شروع کرد به بوسيدن و ليسيدن گردن و گوش های اون.
گاهی هم دندان می زد، لباسی بر تن نداشت، همچنين او هم.
تنش را گاز می گرفت و می خنديد، خنده های بلند و اهريمنی.
سياهی لبانش جای خود را به سرخی زخم های بی خون داده بودند، و با مکيدن های او، هر بار به صورتی متمايل می شدند.
لکه های کبودی و زخم های پوستی و جای دندان همه بدن دخترک را پوشانده بود.
ترشی سطح روی زخم توی دهان زن لذت بخش بود.
جنازه ی دخترک له شده و سرشار از آثار ضربه و زخم زير زن ولو شده بود.
و زن گاز می گرفت و می خنديد.
می خنديد و جيغ می کشيد،
با صدايی وحشتناک تر از زوزه ی شيطان
...
...
...

| 11:49 AM | link